*و اذا سألک عبادی عنّی فانّی قریبٌ ؛ اُجیبُ دعوة الدّاعِ اذا دعان فلیستجیبوا لی و لیومنوا بی لعلّهم یَرشِدون *
خودش دارد همه را دعوت می کند به میهمانی خویش !
خودش دارد همه را به یک دید ـ بنده ـ نگاه می کند و بی آنکه اسم و رسمی داشته باشیم فقط می گوید : بیا !
می گوید : بیا . بقیه اش با من !
می گوید : تو فقط بخواه . فکر هیچ جایش را هم نکن . همه چیز را بسپار به من . همه ی کارها را خودم انجام می دهم ! اصلا نگران هیچ چیز هم نباش ! با من که باشی همه چیز روبه راه و بر وفق مراد می شود !
حتی مهلت نمی دهد که بپرسم کجا باید ببینمش ؛ تا می خواهم لب تر کنم می گوید : زیاد هم دور نیستم . فقط کافی ست اراده کنی تا کنارت باشم ! من همین نزدیکی هام ! هروقت دلت خواست صدایم کن تا بیایم و خواسته هایت را اجابت کنم ( یاد غول چراغ جادو می افتم !) فکرم رامی خواند و در حالی که دارد می خندد مگوید : من حتی از غول چراغ جادو هم قوی ترم ! آخر او هم فقط به دستور من راهی قصه ها شده ! خواستم ببینید که چه قدر بر آوردن آرزو هایتان آسان است . به خاطر همین او را فرستادم به قصه ها یتان!
تا به خودم می آیم دیگر نمی بینمش !
دلم برایش تنگ شده ؛ می خواهم همین الآن صدایش کنم . آخر خودش گفت که ؛
من همین نزدیکی هام . کافی ست اراده کنی تا ....
*: سوره ی مبارکه ی بقره آیه 186 [1]<[3]