تفاوت بزرگ دیگر میان حکومتهای یونانی با هر یک از اجتماعات بشری همانا جداسری درمانناپذیر آنان بود. به این معنی که در تمدنهای مصر و سومر و چین و بیگمان هند شمالی حکومت در چند کشور - شهر مستقل...........................................................................................................................
شروع شد که هر شهری هم حومهای تا شعاع چند میل از روستاهای مسکن کشاورزان و کشتزار داشت. سپس این کشور شهرها با هم یکی شدند و پادشاهی و امپراطوری پدید آوردند. اما در یونان تا آخر کشور شهرها استقلال خود را نگاه داشتند و با هم هرگز یکی نشدند. غالباً این را ناشی از وضع جغرافیایی یونان میدانند. یونان کشوری است کوهستانی با پیش آمدگیهای تند دریا در خشکی و درههای ژرف که راه رفت و آمد و پیوند را سخت دشوار میکند، چنان که کمتر شهری توانسته است سرزمینهای دیگری را تا مدتی زیر فرمان نگاه دارد. از اینها گذشته بسیاری از شهرهای یونان در جزیرههای پراکنده در امتداد کرانهها ساخته شده بودند. تا پایان تاریخ کهن بزرگترین کشور شهرهای یونان از بسیاری از دهستانهای انگلیسی کوچکتر ماندند و بعضی از آنها تنها چند میل بیشتر مساحت نداشتند. آتن که یکی از بزرگترین شهرهای یونان بود در اوج قدرت جمعیتی برابر سیصد هزار تن داشت. چند شهر جمعیتی بیش از 50000 تن داشتند، از این شمار نیمی یا بیش از نیمی بنده و بیگانه و دو سوم آزادان نیز زن و بچه بودند. ..............................................................................................................................................................
ظهور خاندانهای توانگر نوخاسته
......................................................................................................................................- حکومت این کشور شهرها در اساس تفاوتهای کلی داشتند. یونانیان پس از چیرگی بر سرزمین یونان تا اندک زمانی فرمان پادشاهان خویش را گردن نهادند، ولی به زودی نیروی اشراف رو به افزایش نهاد. در اسپارت (لاکدمون) پادشاهان تا سدهی ششم پ. م. بر اورنگ خویش بودند. مردم این کشور نظامی شگفت، دو پادشاه از دو خاندان مختلف داشتند که با هم فرمانروایی میکردند. اما بیشتر کشور شهرهای یونان سالها پیش از سدهی ششم حکومت اشرافی داشتند. خانوادههایی که بر حسب حقوقی ارثی پشتاپشت بر اورنگ شاهی مینشینند پس از زمانی به سستی و تن آسانی و کم کوششی میرسند. چون یونانیان به دریانوردی پرداختند و مستعمره پدید آوردند و بازرگانی آنان گسترش یافت، خاندانهای توانگر نوخاستهای پیدا شدند که پایگاه فرمانروایان گذشته را سست کردند و خود جای ایشان را گرفتند. این نوخاستگان، اعضای یک طبقهی بزرگ فرمانروا گشتند و حکومتی بر پا کردند که الیگارشی نامند و آن حکومت متنفذان یا گروهی اندک باشد. گو اینکه این اصطلاح میتواند گاهی برای حکومت ارثی اشراف هم صادق باشد. ..............................................................................................................................................
جباران که بودند؟
.........................................................................................................................................- در بسیاری از شهرها کسانی که توان کوشش فوقالعاده داشتند از بعضی برخوردهای اجتماعی یا اختلافات طبقاتی بهره میگرفتند و در کشور قدرتی کمابیش فراوان به هم میرسانیدند. این چنین فرصتطلبی کسان در ایالات متحده آمریکا نیز دیده شده است.
در یونان این گونه کسان را جبار (Tyrants) مینامیدند. جبار همانند فرمانروایی بود که ادعای قدرت پادشاه را هم میکرد. با این همه جبار با فرمانروا این تفاوت را داشت که به سبب حق خانوادگی خود فرمانروایی را حق خویش میدانست. جباران را طبقات تنگدست ستم کشیده پشتیبانی میکردند. مثلاً پیزیسترات جبار آتن جز دوبار که در فاصلهی سالهای 560 و 527 تبعید شد در پشتیبانی کوهستانیان تهیدست آتنی بود. گاهی چنان که در سیسیل دیده شده است جبار جانب توانگران را در برابر تنگدستان میگرفت. بعدها هنگامی که پارسیان دست به فرمانبردار ساختن شهرهای یونانی آسیای صغیر زدند گروهی فرمانروای هواخواه خود را بر مردم گماردند....................................................................................................................................
فرق جباران و پادشاهان
.......................................................................................................................- ارسطو فیلسوف و معلم بزرگ که در قلمرو پادشاهی ارثی مقدونی به جهان آمد و تا چند سال آموزگار خاص پسر شاه بود در کتاب سیاست، میان پادشاهان (که به موجب یک حق پذیرفته شده و مسلّم مانند پادشاه مقدونی فرمانروایی میکردند) و جباران که بیخرسندی و رضای زیردستان فرمانروایی میکردند تفاوت قائل است. اما دشوار است که بپذیریم جباری بیرضایت بسیاری از مردم و همکاری گروه بزرگی از فرودستان خویش و بیآنکه مردم از «پادشاهان راستین» خود نهایت تنفر را داشته باشند توانسته باشد فرمانروایی کند. ارسطو همچنین بر آن بود که پادشاهان، نیکی مردم را میخواهند و جباران تنها خود را. ارسطو بر پایهی این اندیشه و همچنین پذیرفتن اینکه بندگی امری است طبیعی و زنان شایستگی آزادی و داشتن حقوق سیاسی ندارند با جریان امور پیرامون خویش سازگاری داشت.