الله!
هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که نمودند در آیینه صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
[شیخ ابو سعید ابو الخیر]
قصه غم انگیزی است قصه ما.
شرح حال گمشده ای است بی خیال!
انگار نه انگار که قرار است باز گردد.
گم شده است و همچنان دور می شود و دورتر.
چشمانش را بسته و ابلهانه گوشهایش را با دو دست گرفته است و سوت می زند و الّافی می کند.
خودش به دادمان برسد!
[2]