جرم چه تأثیری بر شخصیت انسان میگذارد؟
ـ ریشههای روانشناختی جرم کدام است؟
ـ چگونه میتوان از وقوع این پدیده جلوگیری کرد؟
ـ درمان شخصت تبهکار چگونه امکانپذیر است؟
در جواب به چنین سئوالات و مشابه آن روان شناسی با نگرش به ابعاد شخصیت انسان، سرگذشت تحولات اجتماعی و خانواده، مطالعات و تحقیقات عمیق را انجام دادند. گرچه ریشه جرم و جنایت را میتوان تا سپیده دم تاریخ بشری به واپس برد، از آن هنگامی که آدم و حوا به علت ارتکاب عمل نهیشدهای چون خوردن گندم از بهشت رانده شد و پسرشان قابیل برادر خود هابیل را به قتل رساند، پدیده جرم آغاز شد.
از آن لحظه دردناک تاریخی به این سو، جنایت همان جنایت باقی ماند. اما همواره رنگ عوض کرد و سایه خود را بر گستره گیتی افگند. به گفته نلسون «ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی یک جامعه بر اساس طبیعت انسانها، تمایلات و تواناییهای آنها بنا شده است».
بسیاری از روان شناسان و روان کاوان، علل رفتار جنایی را بر حسب نقض شخصیت مجرم میدانند و آنان به این باورند که برخی از گونههای شخصیتی بیشتر از گونههای دیگر گرایش به تبهکاری و ارتکاب جرم دارد. یعنی شخصیت انسان در وضعیتهای گوناگون اجتماعی تحت تأثیر پدیدههای جرم از طرف دیگران قرار گرفته و یا این که تمایلات انسان از محدوده خود خارج میشود و شخص دست به ارتکاب جرم و جنایت میزند. به نظر فروید تجربههای دوران کودکی به ویژه ارتباط کودک با مادر نقش اساسی در رشد شخصیت و نحوه سازگاری او با سایر افراد جامعه در آینده دارد.
طبق این دیدگاه رفتار جنائی در درون انسان جای دارد و چنین رفتاری که از فرد سر میزند، تحت تأثیر تمایلات ناخودآگاه انسان میباشد. بعضی از روان کاوان به این باور بودند که جرم به گونهای بیماری روانی در نظر میآید که از نابسامانیها در یکی از لایههای سه گانه شخصیت (نهاد، من فرامن)، فرد و یا روابط آنها با یکدیگر پدید میآید. چنانچه در دوران اولیه زندگی کودکان در محیط خانواده که اساسیترین مرحله رشد، شکلگیری شخصیت و تکوین هویت کودکان میباشد، باید برای شناخت، ریشهیابی و درمان رفتار نابههنجار اجتماعی و اخلاقی، محیط باشد.
فروید که رسالت خویش را در عرصه تشکیل شخصیت کودک به پایان رسانید، همه را متوجه ساخت که تا زمانی که ما خانوادههای تربیت یافته نداشته باشیم، فرزندان تربیت یافته نداریم. و محیط خانواده یک عامل اصلی و کلیدی در رفتار مجرمانه کودک در زندگی اجتماعی اوست. کار روان شناسان در مطالعه روی شخصیت، سازگاری، نحوه تربیت سبب شد تا روانپزشکان با استفاده از پرسش نامههای خود بتوانند شخصیت مجرم را چه در لحظات اولیه زندگی و چه بعد از آن بشناسند.
به عقیده بعضی از دانشمندان شخصیت انسان به مثابه قطبی پنج قطعی بسیار بزرگی است که فقط بخش کوچکی از آن آشکار و در سطح آگاهی است و بخش عمده آن زیر آب است، یعنی در ناخودآگاه قرار دارد.
گرچه فروید یک روان شناس بود تا جرمشناس، اما مطالعات و تحقیقات او اثر بسیار سازندهای را در شناخت جرم و جنایت تا به حال به جا گذاشته است. بسیاری از روان شناسان که در مراکز قانونی، جنایی و مشورتی کار میکنند، میتوانند به نحو احسن انواع جرم و جنایت و اثرات آن بالای شخصیت انسان را بشناسند و حتی درمان و اصلاح نمایند.
نظریات فروید رفته رفته در را به سوی جهان گشود و آهسته آهسته پدیدههای جرم و جنایت را با مکانیزم روانی، تجربههای دوران کودکی و شخصیت کودکان شناخت. چنانچه یک روان شناس در نمونهشناسی خود به سه نوع مردم اشاره میکند:
در نخستین نوع، شخصیت و ابعاد شخصیتی انسان بیش از اندازه لازم رشد و نمو یافته است. در نتیجه وی بیش از حد خویشتندار، سازگار و هدف مند میباشد که چنین فردی دارای وجدان عالی بوده و میتواند بسیاری از موارد جرم و جنایت را بشناسد و جلوگیری نماید.
دومین نوع، درست عکس نوع نخست است؛ آدمی است غیراجتماعی و پرخاشگر و ویژگیهای شخصیتی در او به اندازه کافی رشد نکرده است و در نتیجه، سازگاری او در طبیعت، به مخاطره میافتد و تحت تأثیر احساسات خویش در بعضی موارد قرار میگیرد.
سومین نوع فردی است که میتوان او را بزهکار اجتماعیشده نامید. این فرد دارای احساساتی میباشد که میتواند زمینهساز بزه کاری اجتماعی شود و همواره در زندگی اجتماعی خویش با اوضاع و حالتهای گوناگون مواجه میشود، اما شخصیت او تحت تأثیر این چنین حالات قرار نمیگیرد.
خوب است که قبل از وقوع پدیدههای جرم و سایر پدیدهها مانند مبتلا شدن افراد به اعتیاد و مواد مخدر از آنها جلوگیری شود.
بسیاری از این موارد از طریق اجتماع منتقل میشود چرا که نوجوانان و جوانان در آن زندگی میکنند.
نکته قابل توجهی که در عرصه شناخت این پدیده میتواند به ما کمک کند اصول و راه کارهای روان شناسی است.
شخصیت کودکان و هویت فرهنگی آنان در آینده منحیث یک نهاد اجتماعی زمینهساز انسانیت و شخصیت فرهنگی آنان در جامعه مدرنیزم است. بنابراین روان شناسانی که در مراکز طرح، تصمیمگیری و برنامهریزی در امور مشاوره و راهنمایی اجتماعی کار میکنند باید بتوانند از وقوع این پدیده «جرم» جلوگیری نموده، اصلاح و درمان نمایند.
استفاده از علوم
روان شناسی در مطالعه جرم و سایر پدیدههای روانی از رشتههایی مانند جامعهشناسی، حقوق و... کمک میگیرد. اساس و بنیاد مطالعات فروید و طرفداران مکتب او بر مبنای شخصیت، تشکیل، و تحولات اجتماعی انسان استوار است و نظرات او تا امروز در شخصیتشناسی، نقش بسیار اساسی و مهم دارد. به نظر فروید شخصیت انسان از سه نوع فرایند پویا و متعادل ساخته شده است: نهاد، من و فرامن. از زمانی که کودک، نخستین کلمات را با گفتن من و شما شروع میکند شخصیت او شکل گرفته و از آن به بعد رشد میکند. در مهارتهای زندگی و تصمیمگیری در چگونگی پیشبرد کارها و تعیین هدف باز هم به نخستین روزهای زندگی برمیگردد که شخصیت انسان چگونه شکل گرفته است.
به عقیده بعضی از پیروان فروید، دنیای روانی شامل سه سطح است: هوشیاری ادراکی، نیمهآگاه و ناخودآگاهی. سطح هوشیاری یا وجدان، بیانگر طرحها، برنامهریزیها، ادراکها، اندیشهها و خاطراتی است که در حال حاضر ما به آنها آگاهی داریم. و از نظر روانشناختی افرادی که در این مرحله قرار دارند؛ کمتر مرتکب جرم میشوند زیرا وجدان یا شعور توانایی تجزیه و تحلیل بسیاری از مسایل را دارند و شعور وی را از ناهنجاریهای اجتماعی باز میدارد.
بخش دیگر از دنیای روانی «نیمه آگاه» است که شامل رویدادها و حقایقی است که در کانون توجه قرار ندارد، اما به آسانی از حافظه قابل یادآوری میباشد مانند به یاد آوردن نام یک شخص.
بخش سوم از دنیای روانی «ناخودآگاه» میباشد که به هر دلیلی فراموش شده است، اما به مرور زمان اعمال و کارهایی که انسان در دوران کودکی انجام داده است، به صورت ناخودآگاه تداعی میشود.
قسمی که شخصیت انسان در نخستین روزهای زندگی با گفتن کلمات من و شما شکل میگیرد و رشد میکند و بسیاری از کارهایی را که در محیط واقع میشود، روی شخصیت انسان تأثیر میگذارد جنبههای مثبت آن، تأثیرات خوب و به عکس جنبههای منفی از قبیل دزدی و اعتیاد، تأثیرات ناگواری را بالای شخصیت انسان به جا میگذارد.
در ارتکاب جرم تفاوتهای فردی موجود میباشد. بسیاری از افراد جامعه یک بار عمل جرم را ندانستن و درک نکردن آن موضوع میدانند، در حالی که عدهای از افراد انجام چنین اعمال لذت میبرند.
آیا طبقه فقیر بیشتر مرتکب عمل جرم میشود یا طبقه ثروتمند؟ آیا میشود از ارتکاب جرم جلوگیری کرد؟
در جواب باید گفت که فقر یکی از اساسیترین عوامل نارضایی است زیرا در قشر فقیر اثر نفوذکننده و عمیق دارد. اگر چه فقیران جامعه بیشترین جمعیت انسانها را تشکیل میدهند، اما پرداختن به رفتار مجرمانه به هیچ وجه به آنان محدود نمیشود، بلکه بسیاری از افراد ثروتمند و قدرتمند مرتکب جرایمی میشوند که نتایج آنها میتواند بسیار وخیمتر از جرایم غالباً کوچک قشر فقیر جامعه باشد. حال ما دانستیم که در ارتکاب جرم تنها فقیران جامعه نقش ندارد بلکه ثروتمندان که حرص فزونی در آنان زیاد است نیز پدیده جرم دیده میشود.
از پیروان دیگر مکتب فروید، «تارد» میباشد. این دانشمند «تقلید» را اساس کار خویش قرار داد و کلیه اصول نظریههای خود را بر مبنای آن پدیده نهاد. چنانچه اگر مردم خود را میکشند یا مانع خودکشی میشوند، علت، تقلید از دیگران است. بسیاری از نوجوانان از دیدن رفتار بزرگان که مبتلا به مواد نشئهآور مانند تریاک و هروئین میباشند، از آنان تقلید میکنند. از همین سبب اهمیت دوران کودکی و نوجوانی بیشتر آشکار میشود که بزرگان جامعه باید چه تدابیری را جهت جلوگیری از این پدیدههای کشنده بگیرند.